جدول جو
جدول جو

معنی بال بکت - جستجوی لغت در جدول جو

بال بکت
توان از دست داده، نیازمند به کمک دیگران، تنگدست
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
ملقب به بیضا و قبهالدیباج، دختر عبدالمطلب و عمه پیغمبر اسلام و از زنان حکیم و خردمند بنی هاشم و بکثرت ادب و فصاحت و بلاغت مشهور بوده و شعر می سروده است و از اشعار وی مرثیه ای است که بدستور پدر در حال حیاتش برای وی سروده است. رجوع به تذکرهالخواتین ص 36 و در منثور ص 55 و ریحانه الادب ج 6 ص 217 و تاریخ گزیده چ لندن، ص 163 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
یادداشت مؤلف، رجوع به چوب و رجوع به چماق شود.
- چوب و چماق همراه داشتن یا با چوب و چماق آمدن، متعرض بودن یا بتعرض بر کسی درآمدن
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز که در 63 هزارگزی جنوب خاور اردکان و یک هزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا در جلگه واقع است، ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 118 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و برنج و چغندر و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(غِبَ)
باغی به اصفهان و یکی از چهار باغ معروفی که در محاسن اصفهان ذکر آن آمده است: باغ بکر همچون دختر بکر آراسته به زر و زیور... کنارش همه نرگس و ارغوان... (ترجمه محاسن اصفهان ص 27)
لغت نامه دهخدا
از اصطلاحات احکام نجوم معمول در هند قدیم. (تحقیق ماللهند ص 266). رجوع به جوکات و شدبد در صفحۀ 263 کتاب تحقیق ماللهند شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ویلیام - هنری - فوکس. باستان شناس و فیزیک دان انگلیسی است که در سال 1800 میلادی در ’لاکوک -ابی’ متولد و در همان جا بسال 1877 میلادی درگذشت. وی در سال 1832 بعضویت مجلس عوام نایل شده بود. ظاهراً این همان ’تال بت’ است که پیرنیا در ایران باستان ج 1 ص 47 وی را یکی از چهار نفر دانشمند آشورشناس معرفی کرده است که انجمن آسیایی پادشاهی لندن آنان را در سال 1857 میلادی دعوت کرده بود که هریک جداگانه یکی از کتیبه های آسوری را بخوانند
لغت نامه دهخدا
دارای برکت دارای افزونی، هر چیز که بیش از تصور افزون آید مثلا غذا پارچه و غیره: (غذای بابرکتی بود که چندین نفر خوردند و سیر شدند و باز زیاد آید)
فرهنگ لغت هوشیار
ریشه خشکیده، شکست خورده، نفرینی که بیشتر در مورد زنان و
فرهنگ گویش مازندرانی
نام جنگلی در نزدیکی روستای ویسر شهرستان نوشهر، زمینی کم
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین به دختران و زنان به معنی: ریشه ات قطع شود
فرهنگ گویش مازندرانی
مبتلا به بیماری رماتیسم یا بیماری نفریت، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک انگشتان دست
فرهنگ گویش مازندرانی
آستین اضافی که در مزارع به دست کشند، فنی در کشتی، تندیر مال
فرهنگ گویش مازندرانی
نال بکی
فرهنگ گویش مازندرانی
النگو دستبند، آستین یدک برای کار کشاورزی و درو
فرهنگ گویش مازندرانی
کلوخ
فرهنگ گویش مازندرانی